چنان‏كه مرحوم آقاميرزا جواد ملكى تبريزى عارف بزرگ در اين زمينه فرموده است:

«مقصود اصلى از تشريع حج و سائر عبادات، تقويت‏بعد روحانى انسان است و تكاليف و فرائض الهى از نظر خاصيت اثرگذارى در روح و جان انسان مختلفند. بعضى اثر تطهير و تخليه را دارند كه ظلمت را از فضاى روح و جان بشر دور مى‏كند و بعضى ديگر موجب تحليه و تزيين جان و وسيله جلب نورانيت مى‏گردد. و دسته ديگر، جامع هر دو اثر (تخليه و تحليه) هستند و حج از اين دسته سوم است. زيرا حج‏يك معجون الهى است كه جميع امراض قلوب مثل بخل و استكبار و تنبلى و. . . را كه مانع نورانيت قلب‏ها هستند، علاج مى‏كند. (2)

بنابراين و با توجه به مطلب فوق، حج از ميان عبادات و فرائض الهى، جامع هر نوع آثار و فوايد و اسرارى است كه در عبادات ديگر وجود دارد. چنان‏كه مرحوم علامه طباطبائى در اين مورد مى‏فرمايد: وقتى كه سرگذشت ابراهيم، آن‏چنان كه در قرآن بيان شده را، به دقت مطالعه كنيم مى‏يابيم كه اين جريان يك دوره كاملى از سير عبوديت و بندگى خدا و به اصطلاح يك سير و سلوك معنوى است كه بنده از موطن خود تا قرب الهى را مى‏پيمايد و با پشت‏سرانداختن زخارف دنيا و لذائذ و آرزوهاى مادى و جاه و مقام و خلاصى از وسوسه‏هاى شيطانى به مقام قرب الهى دست مى‏يابد.

اين وقايع و اعمال و نسك حج گرچه به ظاهر از هم جدا هستند، اما مطالعه دقيق آن نشانگر دقايق آداب سير طلب و حضور مراسم حب و عشق و اخلاص و بالاخره بيرون آمدن از مقامات دانيه و پيوستن به مقامات عاليه است كه هرچه بيش‏تر در آن‏وقت‏شود حقائق تازه‏تر و نكات لطيف‏تر عايد انسان مى‏گردد. (3)

از اين‏رو خداوند متعال هم براى فراهم‏شدن اين سير بندگى و رسيدن به مقام قرب و حضور الهى و زيارت كعبه حقيقى، به حضرت ابراهيم خليل‏الرحمن و اسماعيل ذبيح‏الله ماموريت دادند كه حريم خانه‏اش را از هر چيزى كه مانع اين سير و سلوك معنوى باشد، پاكسازى نمايند (4) تا زائران الهى در خانه‏اش صرفا به او بينديشند و دور او طواف نمايند و از ظلمت ماسوى الله رهايى يابند تا بتوانند در خانه عشق مهمان او شوند و آماده ملاقات با يگانه معبود عالم هستى گردند. چنان‏كه همين اموريت‏با همين هدف در سوره حج‏به گونه‏اى روشن‏تر و دقيق‏تر بيان شده است:

قرآن در اين زمينه مى‏فرمايد:

به خاطر بياور زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم و به ابراهيم گفتيم كه اين خانه را كانون توحيد كن و چيزى را شريك من قرار مده و خانه‏ام را براى طواف‏كنندگان و قيام‏كنندگان و ركوع‏كنندگان و سجده‏گزاران پاك گردان. «واذا بوانا لابراهيم مكان البيت ان لا تشرك بى شيئا و طهر بيتى للطائفين و العاكفين و الركع السجود.» (5)

با توجه به تفسير بودن (ان) براى (تبوئة) ، (6) به خوبى استفاده مى‏شود كه هدف از تبوئة ابراهيم در كنار خانه خدا، دو چيز است كه جامع هر دو اين است كه اين مكان مقدس مركز عبادت خدا قرار گيرد و هيچ چيز ديگر شريك خداوند قرار داده نشود. لذا و براى تحقق اين هدف مقدس، به ابراهيم خليل‏الرحمن دو ماموريت داده شد: 1. "ان لا تشرك بى شيئا" 2. طهر بيتى للطائفين" - يعنى اى ابراهيم مقصود از جاى‏دادن تو در اين‏جا سكنى گزيدن نيست‏بلكه، نه تنها خودت نبايد هيچ‏گونه شريكى براى من قرار بدهى - چه شرك خفى و چه شرك جلى - چه اين‏كه نكره در سياق نهى مفيد عموم است «لاتشرك بى شيئا» ; بلكه بايد ساحت قدس كعبه را از هرچه كه شائبه شرك مى‏رود پاكسازى نمائى تا ديگران در اين مكان فقط مرا عبادت كنند و به هيچ ديگر نينديشند. اين مطلب با عنايت‏به صدر آيه و تناسب كلمه و موضوع كه تطهير كعبه براى امور عبادى نظير طواف و عكوف و قيام و نماز مى‏باشد به خوبى فهميده مى‏شود. مؤيد اين مطلب روايتى است از امام صادق‏عليه السلام كه در تفسير آيه فرموده است. علاوه بر اين استعمال ضمير متكلم وحده (بى - بيتى) بيانگر اين است كه اين خانه، خانه خداست پس بايد فقط خداوند مورد پرستش واقع شود.

مرحوم علامه طباطبائى در توضيح آيه مى‏فرمايد:

مراد از آماده ساختن كعبه براى ابراهيم اين است كه آن‏جا مرجع عبادت خدا قرار داده شود تا بندگان آن‏جا را خانه عبادت قرار بدهند، نه اين‏كه ابراهيم آن مكان را محل سكنى و زندگى خود قرار دهد. از اين‏رو خانه را به خودش نسبت داد و فرمود «بيتى‏» تا اعلان كند كه اين خانه، كانون توحيد و مختص عبادت خداست و هيچ چيز نبايد شريك خداوند قرار داده شود و هدف ديگر اين بوده كه ابراهيم براى كسانى كه قصد خانه خدا نموده‏اند عبادتى راتشريع كندكه خالى از هرگونه شائبه شرك باشد. (7)

آنچه كه اين عبادت خالص را فاسد مى‏كند و از اختصاصى‏بودن خدا خارج مى‏كند و در نتيجه انسان را از بندگى و عبوديت منحرف مى‏كند، همان شرك است كه خود داراى انواع و اقسام است كه در قرآن ظلم عظيم تلقى شده است. (8) و شايد در راستاى تحقق همين هدف، در موقع احرام بايد گفته شود «لا شريك لك لبيك‏» و به تعبير عارفانه امام خمينى‏قدس سرهم لبيك‏گويان براى حق نفى شريك همه مراتبت كنيد و از خود كه منشا بزرگ شرك است‏به سوى او جل و علا هجرت نمائيد. (حج دركلام و پيام امام خمينى، ص 10)

و شايد نكته اين‏كه آيه «و اذن فى‏الناس بالحج‏» - بعد از آيه «طهر بيتى للطائفين‏» (9) - ذكر شده اين باشد كه ابراهيم اول ماموريت‏يافت تا محيط كعبه را براى عبادت خالصانه خدا از هرگونه مظاهر شرك و كفر پاكسازى نمايد و آن‏گاه دعوت عمومى بنمايد تا طواف و نماز و ساير اعمال حج فقط براى او انجام پذيرد.

يعنى اگر در گوشه و كنار جهان انواع و اقسام كنگره‏ها و اجتماعات براى اهداف خاصى تشكيل مى‏گردد، هدف از كنگره جهانى حج‏سيرالى‏الله و حضور در مهمانسراى الهى و رسيدن به مقام قرب الهى و آزاد شدن از هرگونه وابستگى و غل و زنجيرهايى است كه به دور خود كشيده است، چه اين‏كه خانه خدا توصيف به عتيق شده است. (10) و طواف دور خانه عتيق بايد

 سبب آزادى از بند عبوديت غيرخدا شود چنان‏كه ذبح و قربانى هم بايد موجب رهايى انسان گردد. كه آيه ديگرى درباره قربانى مى‏فرمايد: گوشت‏ها و خون‏هاى قربانى به خدا نمى‏رسد، بلكه آنچه به خدا مى‏رسد تقوى و پرهيزكارى شماست. (11)

يعنى هدف از اين سفر الهى، كسب تقوى و توشعه معنوى است چنانكه فرمود: (در اين سفر) زاد و توشه تهيه كنيدكه بهترين زاد و توشه پرهيزكارى است.اى صاحبان عقل وخرد ازامن بپرهيزيد. (12)

يعنى تنها صاحبان عقل و خرد از اين سفر كسب تقوى مى‏كنند و با پيمودن مدارج تقوى به مقام قرب الهى مى‏رسند، چه اين‏كه اگر تقوى به خدا مى‏رسد «يناله التقوى منكم‏» ، نفس متقى به خدا مى‏رسد چنان‏كه استاد آيت‏الله جوادى آملى در توضيح آيه فرمود: از آن‏جايى كه تقوى با نفس متقى اتحاد دارد، پس نفس متقى هم به خدا مى‏رسد و ممكن نيست تقوى به خدا برسد اما متقى نرسد، پس گوارا باد بر حج‏گزارى كه قربانى‏اش لله باشد و غيرخدا را در آن نبيند تا تقوايش به خدا برسد و در نتيجه خودش هم به خدا برسد و شايد به خاطر همين تقوى ارزشمند و «موعود به‏» در نحر باشد كه روز نحر را «حج‏الاكبر» و شايد تفسير آيه «ثم ليقضوا تفثهم‏» (14) در روايات، به ملاقات با امام معصوم‏عليه السلام، اشاره به اين نكته باشد كه اگر زائر متقى با قربانى به خدا مى‏رسد، همچنان كه آلودگى‏هاى ظاهرى را از بدن دور مى‏سازيد، بايد آلودگى‏هاى روح را با ملاقات با حجت‏الله برطرف نمايد. چنان‏كه امام صادق‏عليه السلام در اين زمينه فرمود:

بايد آلودگى‏هاى روح و جان را با ملاقات با امام‏عليه السلام برطرف نمايند. (15)

 امام باقرعليه السلام هم در اين‏باره فرمود: تكميل حج‏به آن است كه حاجى

امام را ملاقات نمايد. (16)

احتمالا براى همين نكات بوده كه حضرت ابراهيم با طى اين منازل و مراحل حج‏به مقام والاى امامت نائل گشت. از جمله آيات ديگرى كه دلالت‏بر بعد معنوى و عرفانى حج دارد آيه‏اى است كه اشاره به نتيجه اعمال حج دارد:

هنگامى كه مناسك حج‏خود را انجام داديد، پس ذكر خدا را بگوئيد; همانند يادآورى كردنتان از پدران بلكه از آن هم شديدتر و بيش‏تر. (17) يعنى بعد از اعمال حج و پيمودن منازل آن: بايد چنان حالت ذكرى به زائر خانه خدا دست‏بدهد كه غير خدا را فراموش نمايد، آن‏هم لااقل مثل آن شور و سوزى كه در افتخار و مباهات به پدران خود در جاهليت داشتند بلكه «اشد ذكرا» به شورتر و عميق‏تر و با كيفيت‏بهتر و بالاتر; چه اين‏كه «اشد ذكرا» به كميت ذكر كار ندارد، بلكه مربوط به توجه قلبى است كه چه بسا يك ذكر قلبى همراه با سوز و گذار به مراتب بهتر و برتر و كارسازتر از يك عمر اذكار لفظى است. پس سرانجام حاجى مى‏تواند با توجه قلبى شديد به خدا برسد چنان‏كه نبى مكرم اسلام‏صلى الله عليه وآله در اين‏باره فرمود:

هدف از وجوب نماز و حج و طواف و مناسك به پاداشتن ذكرالله در قلب و جان انسان است و الا آن نماز و حج چه ارزشى خواهد داشت. (18) از اين‏رو خداوند در توصيف مؤمنين فرمود: مؤمنان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود، دل‏هاى آن‏ها ترسان گردد. (19)

بنابراين، يكى از مناسب‏ترين مكان براى تحقق ذكر قلبى، مراسم با شكوه حج است‏شاهدش اين است كه خداوند متعال در آيات مختلف متذكر همين مساله در ايام حج‏شده است. (20)

بنابراين، حاجى در همه‏جا بايد سعى و تلاش نمايد تا توجه قلبى برايش حاصل گردد. قرآن هنگامى كه اهداف را بيان مى‏نمايد يكى از آن‏ها را «و يذكروا اسم الله‏» ذكر مى‏فرمايد: هنگامى كه برنامه هدى را در موارد متعدد بيان مى‏كند، تذكر مى‏دهد كه هدف از نحر و ذبح «ذكرالله‏» و «تقرب الى الله‏» است. شاهدش اين است كه در آيات متعدد مربوط به هدى، فقط ياد خدا را مطرح مى‏نمايد; يعنى در هنگام قربانى تمام توجه بايد به خدا و قبولى اعمال باشد و بقيه امور تحت‏الشعاع قرار گيرد.

از بين آيات گذشته آيه 34 از سوره حج قابل توجه بيش‏تر است چون‏كه:

1. علت تشريع عبادات براى هر امت‏يك چيز قرار داده شد و آن ذكر الله است تا به اين نكته توجه بدهد كه مقصود اصلى از مناسك، ذكر الله است. چنان‏كه بعضى از مفسرين گفته‏اند.

از اين‏كه در اين آيه مبارك تشريع نسك را فقط به ذكر الهى تعليل آورده، فهميده مى‏شود كه مهم‏ترين هدف از تشريع عبادت، ذكر الهى است. (21)

2. از دنباله آيه «فالهكم اله واحد فله اسلموا» استفاده مى‏شود كه از آن‏جائى كه معبود شما يكى است، پس بايد فقط خاضع و تسليم او بود و ذكر او را گفت و منسوب به غير نكرد.

3. از تعقيب آيه فوق به آيه «و بشر المخبتين الذين اذا ذكرالله و جلت قلوبهم‏»(22)

 به دست مى‏آيد كه اولين صفت مخبتين همان توجه قلبى به خدا است كه بايد در مراسم

حج‏براى حاجى حاصل گردد.

به علاوه، نكته ديگرى كه از اين آيه (با توجه به اين‏كه در سياق آيات حج واقع شده) به دست مى‏آيد اين است كه حاجى بايد در ايام حج‏سعى كند كه از مخبتين به شمار آيد، آن‏هايى كه داراى چهار ويژگى (وجل - صبر - اقامه - انفاق) هستند.

مرحوم علامه طباطبايى در توضيح آن مى‏فرمايد:

جمله «بشر المخبتين‏» اشاره به اين است كه هر كس در حج‏خودش اخلاص و حالت تسليم داشته باشد او را مخبثين است و مخبثين طبق اين آيه كسانى هستند كه وقتى نام خدا برده مى‏شود دل‏هايشان مملو از خوف پروردگار مى‏گردد و در برابر حوادث، صبر و شكيبايى پيش مى‏گيرند و برپادارندگان نماز هستند و از آنچه كه خداوند به آن‏ها داده انفاق مى‏كنند. و لذا مرحوم علامه مى‏فرمايد: انطباق اين صفات مخبثين با كسى كه حج‏خانه خدا را با حالت تسليم به جا مى‏آورد روشن است، چون كه همه اين صفات در حج وجود دارد. (23)

ازاين‏رو حضرت ابراهيم بالاترين مقام را كه مقام تسليم باشد دركناركعبه، براى خودوذريه‏اش درخواست نمود پروردگارامارا تسليم فرمان خودت قرارده وازدودمان مانيزامتى مسلمان قرارده.(24)

از جمله آيات ديگرى كه دلالت‏بر بعد معنوى و عرفانى حج دارد، آيه‏اى است از سوره مباركه مائده كه خداوند فرمود: «اى كسانى كه ايمان آورديد شعائر الهى را نقض نكنيد و حريم آن‏ها را حلال نشمريد و احترام را نگه داريد و قربانى‏هاى بى‏نشان و يا نشاندار را حلال نشمريد و نيز احترام كسانى كه براى به دست آوردن فضل پروردگار و جلب رضوان او به قصد زيارت خانه خدا حركت مى‏كنند، نگه بداريد و براى آن‏ها مزاحمت ايجاد نكنيد. (25)

از آن‏جايى كه «رضوان‏» در لغت‏به معناى رضايت كثير (26) است، پس حاجى در اين سفر مقدس بايد دنبال كسب رضوان الهى باشد كه مهم‏ترين سرمايه براى هر عبدى، كسب رضايت مولى است. «رضوان من الله اكبر» (27) و محل كسب چنين رضايتى، موسم با شكوه حج است. چنان‏كه امام صادق‏عليه السلام در ضمن حديث مفصلى فرمود: حج‏شعبه‏اى از رضوان الهى است. (28)

هم‏چنان كه حضرت ابراهيم عرض كرد: «پروردگارا! من بعضى از ذريه‏ام را در سرزمينى بى‏آب و علف در كنار خانه‏اى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را برپادارند» (29) از اين آيه هم بعد معنوى حج استفاده مى‏شود، چون كه كلمات غير ذى زرع و عند بيتك الحرم و ليقيموا الصلوة‏» اشاره به اين واقعيت دارد كه غرض از اسكان، زراعت و كسب و تجارت نيست، بلكه اسكان دراين مكان فاقد هر نوع امكانات اوليه، براى تقرب محض الى‏الله و متمحض شدن در عبادت اوست. مرحوم علامه طباطبايى هم در وجه هجرت حضرت ابراهيم‏عليه السلام به اين سرزمين بى‏آب و علف فرمود: براى اين‏كه ذريه‏اش متمحض در عبادت خدا بشوند و شواغل دنيا دل‏هايشان را مشغول نسازد. (30)

از اين‏رو، اولين غرض و به قول بعضى از مفسرين تنها غرضش را اقامه نماز ذكر نمود و چنان‏كه تكرار نداد «ربنا» در «ربنا ليقيموا» و ذكر نماز از بين شعائر، براى اظهار كمال عنايت‏به اقامه نماز در جوار پروردگار است. همچنان كه ازآيه «طهربيتى للطائفين والعاكفين والركع السجود» (31) استظهار مى‏شود كه عمده عبادت حاجى در كنار خانه خدا بايد طواف و عكوف و نماز باشد.

پس جو حج، يك جو عبادت و بندگى و دور جستن از هرگونه تعلقات مادى است و سفر ج‏يك سفر الى‏الله است.

بنابراين، حاجى از همان اول كه نيت‏حج مى‏كند و از خود و خانه و كاشانه و همه تعلقات مادى جدا مى‏شود تا احرام و طواف و سعى و رمى و هدى كند، همه جا خدا را مى‏جويد و در طلب وصال او شب و روز آرام ندارد; اين سو و آن سو مى‏رود و در كوه و بيابان سرگردان مى‏شود تا در مهمانسراى الهى آيات روشن الهى را با چشم سر و چشم جان مشاهده نمايد. «فيه آيات بينات‏» (32) و با سعى و تلاش همچون هاجر چشمه‏اى از معرفت‏براى او گشوده گردد. پس، هركس كه قصد سفر الى‏الله را نموده، بايد از ابتداء از هرگونه امورى كه با اين سفر ضديت دارد و دورى جسته و دل را فقط متوجه خدا بنمايد. چنان‏كه امام صادق‏عليه السلام در اين‏باره فرمودند:

به هنگام حج دل را براى خدا مجرد ساختن، و از هر حجابى آزاد شدن و همه امور را به خدا سپردن، و در تما حركات و سكنات بر او توكل كردن و خود را با آب توبه شستشو دادن و دنيا و مافيها را رها ساختن از مقدمات سفر الى‏الله است. (33) يعنى شرط نخستين اين سير، بيرون آمدن از خود و تعلقات مادى است و جهت تحقق عملى آن از لحظه اول احرام، بايد از انواع تعلقات مادى و انواع امتيازات و تفاخرات و زخارف، حتى از كفش و كلاه رها شود، تا حالت فرشته‏گونه پيدا كند. و فقط با دو تكه پارچه پاك و حلال با رمز مخصوص جواز عبور براى مهمانى و ملاقات با رب‏الارباب بگيرد. از اين‏رو، لحظه جواز عبور گرفتن بسى حساس و سرنوشت‏ساز است، كه اولياء الله در موقع گفتن لبيك رنگ عوض كرده و گريه مى‏نمودند كه نكند جواز عبور به آن‏ها داده نشود. و چنان‏كه امام صادق‏عليه السلام و امام سجادعليه السلام در اين لحظه به حالت غشوه افتادند. وقتى كه علت را پرسيدند، فرمودند: چگونه جرات كنم كه بگويم «لبيك اللهم لبيك‏» در حالى‏كه مى‏ترسم لبيك (خدايا آمدم) بگويم اما جواب آيد كه من آمدن تو را قبول ندارم. (34)

لبيك را كسى مى‏گويد كه احساس حضور نمايد در اطاق در بسته در حالى كه كسى نباشد، بله بله نمى‏گويند اگر لبيك گفته مى‏شود يعنى در حضور او هستيم او ما را صدا زده و ما جواب مى‏دهيم. از اين‏رو، حضرت امام خمينى‏قدس سره عارف معاصر فرمود: مهم آن است كه حاجى بداند كجا مى‏رود و دعوت چه كسى را اجابت مى‏كند و مهمان كيست و آداب اين مهمانى چيست. (35)

حاجى مى‏خواهد با احرام حرم امن الهى در خود به وجود آورد و منطقه وجودش را براى غيرخدا ممنوعه اعلان كند: «من دخله كان آمنا» (36) تا براى هميشه بر روى غيرخدا ممنوع گردد. خود ميزبان فرمود: كسانى كه (به واسطه احرام) حج را بر خود واجب نموده‏اند بايد از هرگونه تمتعات جنسى و انجام گناه و گفت‏وگوهاى بى‏فايده و جر و بحث‏هاى بى‏ارزش اجتناب كنند. (37)

مسائل معنوى و عرفانى حج هرگز تمام‏شدنى نيست، و رسيدن به مقامات عاليه در حج، وقف احدى نيست‏بلكه بستگى به سعى و تلاش، همت و خلوص و سوز و گداز زائران دارد. و هر زائر خانه خدا بايد بداند كه اگر كسى در اين بعد از حج كه مهم‏ترين ابعاد حج است موفق نگردد، در ابعاد ديگر هم‏چندان موفق نخواهد شد. چنان‏كه حضرت امام خمينى‏قدس سره احياگر حج ابراهيمى، محمدى در اين‏باره فرمودند: تحصيل ابعاد ديگر حج در گرو تحصيل بعد معنوى حج است; بعد سياسى و اجتماعى حج‏حاصل نمى‏شود، مگر آن‏كه بعد معنوى و الهى آن جامه عمل بپوشد. (38)

بنابراين، حاجى تنها نبايد اين بدن را از راه دور حركت داده و به ميقات و مطاف و مسعى و عرفات و مشعر و منى رساند، اما با جان خالى از معارف آسمانى و دست تهى از بهره معنوى حج‏با چمدان‏هاى پر از عروسك و اسباب بازى برگردد. (39) «فوا اسفاه من خجلتى و افتصاحى‏» (40) آن‏كس كه با پا به كعبه رود كعبه را طواف مى‏كند و آن‏كس كه با دل برود او را طواف مى‏كند و اگر حاجى در ايام حج‏به خود نپردازد و از خودبينى رها نشود و به خودسازى همت نگمارد و از احرام تا حلق و تقصير و طواف خود را از آلودگى خلاصى نبخشد، پس كى؟ اگر قبل و بعد او فرق نكند، پس كى؟ چه آن‏كه حج فراموش كردن خود، در راه خدا و ذوب شدن من، در ما است.

2. بعد فرهنگى حج

موسم حج علاوه بر امور معنوى، يك از مناسب‏ترين ايام براى مبادله فرهنگى و انتقال ارزش‏ها در بين مسلمين جهان است و آثار و بركاتى از اين راه نصيب اسلام و مسلمين مى‏گردد، و سبب رشد و شكوفائى زائران خانه خدا را فراهم مى‏نمايد. چون كه ايمان و بينش دينى حج‏گذار در گذرگاه‏هاى حج از ناخالصى‏ها جدا و اصلاح مى‏گردد و در نتيجه حج‏گذار به فرهنگ ناب محمدى دست پيدا مى‏كند، چه اين‏كه حج‏يك دوره عملى آموزش دين براى هر زائر است كه تا هر مسلمانى آن را در تمام عمر حداقل يك‏بار پياده نكند، به حقيقت ايمان نمى‏رسد. از اين‏رو فرموده‏اند: تارك حج در صف يهود و نصارى قرار داده مى‏شود. (41) و در مقابل، حج و عمره عامل مؤثر براى اصلاح ايمان و تقويت دين معرفى شده است. (42)

چه اين‏كه حج مرورى بر توحيد و تاريخ حاميان آن از آدم تا ابراهيم و خاتم و درگيرى مدام ايمان و كفر و نفاق مى‏باشد و هر كدام از اعمال حج و امكنه مقدسه از حرم و ميقات و مكه و كعبه و سعى و عرفات و مشعر و منى يا انسان سخن مى‏گويند و حاجى را به انديشه وامى‏دارند و آگاهى‏هاى لازم به او منتقل مى‏شود و در هايت‏سبب بينش توحيدى كه ام و اساس همه مسائل است مى‏گردد. از سوى ديگر، در حج آموزش عملى فرهنگ برابرى و مساوات و اخوت و تعاون و طرد هرگونه تفرق و نفاق داده مى‏شود; يعنى به حاجى مى‏آموزند كه على‏رغم تفاوت‏هايشان در رنگ و پوست و نژاد و زبان و مقام و ثروت، همه در نزد خداوند مساوى هستند. خطبه‏هاى پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله در حجة‏الوداع شاهد روشن و واضح بر اين مدعاست كه فرمود: از نظر اسلام همه مردم با همه برابرند; عرب بر عجم و عجم بر عرب هيچ فضيلتى ندارد، مگر به ملاك تقوى. . . مسلمان برادر مسلمان است. (43)

و در يك كلمه، بزرگ‏ترين و مهم‏ترين فرهنگى كه در ايام حج‏به حاجى منتقل مى‏گردد، فرهنگ توحيد خالص ابراهيمى محمدى‏صلى الله عليه وآله است.

اما آياتى كه بعد فرهنگى حج از آن استظهار مى‏شود عبارتند از:جعل‏الله الكعبة البيت الحرام قياما للناس خداوند كعبه را كه خانه محتترم است وسيله‏اى براى سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده است. (44)

"و اذن فى الناس بالحج - ليشهدوا منافع لهم" اى ابراهيم در ميان مردم اعلان عمومى براى حج‏بنما تا پياده و سوار بر مركب‏هاى لاغر از هر راه دور، قصد خانه خدا كنند تا شاهد منافع گوناگون خويش در اين برنامه حيات‏بخش باشند. (45) دقت در اطلاق دو كلمه «قيام‏» و «منافع‏» باعث رهنمون شدن به مطلب وسيع و گسترده‏اى مى‏گردد كه قوام و حيات جامعه بشرى و تامين هر نوع منافع انسان‏ها در گرو تحقق اين مراسم باشكوه حج است.

چه چيزى بالاتر و مهم‏تر از فرهنگ جامعه كه قوام و حيات جامعه در گرو فرهنگ آن جامعه است. چه منافعى عزيزتر و با ارزش‏تر از منافع فرهنگى، عقيدتى، بلكه آن منافعى كه اولا و با لذات با اين فريضه الهى و امكنه مقدس تناسب دارد. همه ايمان و ارزش‏هاى الهى است. كه شاهد قوى و گوياى آن اين است كه بعد فرهنگى در جوامع روائى به عنوان يكى از مهم‏ترين علل و فلسفه‏هاى حج مطرح شده است. چنان‏كه امام صادق‏عليه السلام در جواب هشام بن حكم در مورد حكمت‏هاى حج فرمود: خداوند متعال به وسيله حج، زمينه اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم كرده، براى اين‏كه همديگر را بشناسند و تفاهم كنند. . . و براى اين‏كه آثار پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله شناخته شود و اخبار و گفتار وى احياء گردد تا به دست فراموشى سپرده نشود. جالب اين‏كه امام‏عليه السلام در دنباله آن، دليل اين مطلب را هم بيان مى‏فرمايد كه اگر هر قوم و ملتى تنها از كشور و بلاد خويش سخن بگويند و تنها به مسائلى كه در آن است‏بينديشد، همگى هلاك مى‏گردند و كشورهايشان ويران مى‏شود و از بسيارى از منافع و سودها واطلاعات و اخبارمحروم مى‏شوند. اين است فلسفه ودليل كنگره جهان حج. (46)

بنابراين، يكى از علل حج، شناخت و آشنايى مردم با آثار و احاديث رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله و زنده نگه‏داشتن و به دست فراموشى نسپردن آن‏هاست; يعنى حج در واقع مرورى بر تاريخ اسلام و پيامبر اسلام بلكه مرورى بر توحيد و حاميان آن از آدم تا ابراهيم و خاتم است و تابلوئى براى تمام فداكارى‏هاى قهرمان توحيد و پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله است كه حاجى با ديدن اين صحنه‏ها و امكنه پيام مى‏گيرد.

از سوى ديگر، ايام حج فرصتى است‏بسيار مناسب براى تبليغ فرهنگ اصيل اسلام، در ميان قشر وسيع و قابل توجهى از مسلمين كه از اطراف و اكناف عالم در اين نقطه اجتماع كرده‏اند. و اصولا از مقدمات اوليه حج تعلم بسيارى از مسائل اسلامى است كه به نوبه خود به علماء متعهد اسلام امكان مى‏دهد تا از استقبال مردم براى تعليم و ارشاد و نشر فرهنگ غنى اسلام استغناء نمايند.

حج در واقع آموزشگاهى است كه هر سال داير مى‏گردد و مؤسس آن خداوند منان و اساتيد آن انبياء و ائمه معصومين و علماء متعهد اسلام هستند كه معارف اصيل و ناب را به كام تشنگانى كه از سراسر عالم در اين مكان گردهم آمده‏اند، مى‏ريزند. چنان‏كه سيره عملى انبياء عموما و پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و ائمه كرام خصوصا بر اين منوال بود كه از اين كنگره عظيم حج در جاى جاى مواقف و مشاعر به نحو احسن استفاده نمايند. و شايد يكى از علل موفقيت پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله در نشر و گسترش اسلام به سراسر عالم اين بود كه در مدت سيزده سال اقامت در مكه با نمايندگان و سران قبائلى كه از اطراف عالم براى اداء حج‏به مكه مى‏آمدند، تماس برقرار نمايد و به تبليغ بپردازد كه بعضى از مورخين نمونه‏هايى از اين قبيل ذكر كرده‏اند. (47) علاوه بر اين‏ها:

- پيام‏رسانى و تبليغ حضرت على‏عليه السلام در سرزمين منى در ضمن تلاوت آيات برائت.

- تبليغ امام حسين‏عليه السلام در موسم حج‏براى بيان رسالت‏خود و اوضاع سياسى يزيد كه براى تحقيق اين هدف چند ماه در مكه توقف نمود تا حجاج از سراسر دنيا در موسم حج گردهم آيند.

- تبليغ امام صادق‏عليه السلام در عرفات در ميان انبوه جمعيت كه با صداى بلند رو به هر طرف نموده و در هر بار سه مرتبه مى‏فرمود: اى مردم، رهبر شما رسول خدا بود بعد حضرت على، پس امام حسن و امام حسين وامام سجاد و امام باقر و فعلا من هستم پس ازمن سؤال كنيد. (48)

- امام صادق‏عليه السلام در موسم حج‏خيمه‏اى برافراشته مى‏كرد و دانشمندان آن روز به حضورش شرفياب مى‏شدند و راه و روش تبليغات و مبارزه با مفاسد فكرى و اعتقادى را فرا مى‏گرفتند.

و در مقابل مسلمين و علماء هم در ايام اختناق از اين فرصت استفاده كرد، در موسم حج‏شركت نموده و از محضر ائمه‏عليهم السلام بهره‏بردارى مى‏كردند. گواه روشن آن، مباحثات عقيدتى و فقهى ائمه‏عليهم السلام و صحابه و تابعين و علماء در موسم حج است كه به افتاء و تدريس و مناظره مى‏پرداختند. پيام‏هاى حضرت امام خمينى‏قدس سره به حجاج بيت‏الحرام نيز در همين راستا بوده است.

بنابراين، ايام حج فرصت‏بسيار مناسب و استثنايى براى تبليغ و نشر فرهنگ اصيل اسلام در ميان قشر وسيع و قابل توجهى از مسلمين است هم تبليغ قولى است و هم عملى و هم بررسى مسائل مختلف اسلامى توسط برجسته‏ترين افراد از نظر علم و تقوى، و هم مبارزه با ريشه‏هاى فرهنگ ضدتوحيدى و استعمارى و هم خنثى كردن هرگونه توطئه و نقشه‏هاى شوم بر عليه اسلام ناب محمدى است. همچنان‏كه پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله در جريان فتح مكه و حجة‏الوداع فرهنگ جاهليت را عملا و قولا ريشه‏كن نمود.

نكته ديگرى كه در بعد فرهنگى حج نمايان است، مسئله پيام‏رسانى است. حاجى و زائر خانه خدا، علاوه بر اين‏كه معارف اصيل اسلام و آيات روشن الهى را مشاهده و پيام را دريافت مى‏كند، (49) بايد اين پيام را به عنوان ره توشه حج‏با خود به همراه برده و در محيط و شهر و آبادى خود نشر دهند، چه اين‏كه پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله در حجة‏الوداع خطاب به مردم فرمود:

بايد اين مطالب و معارف را حاضر و شاهد شما به غايب انتقال بدهد. (50)

چنان‏كه امام حسين‏عليه السلام در سال 58 هجرت، دو سال قبل از مرگ معاويه، در سرزمين منى در ميان جمعيت 1000 نفرى بعد از انتقاد از وضع موجود فرمود: گفتارم بشنويد و به خاطر بسپاريد، وقتى كه به محل سكونت‏خود برگشتيد، پيام مرا به افرادى كه مورد اطمينان هستند ابلاغ نماييد. (احتجاج طبرسى، ج 2، ص 296)

همچنان‏كه على‏بن موسى‏الرضاعليه السلام در ضمن بيان علل و فلسفه حج فرمودند: در حج، تفقه و آشنايى با دين و گسترش فرهنگ اهل‏بيت‏به تمام نقاط جهان نهفته است: (51) "مع مافيه من التفقه و نقل‏الاخبار الى كل صفغ و ناحية"

يعنى در حج هم پيام‏گيرى است هم پيام‏رسانى و در واقع بهترين و مؤثرترين رسانه گروهى جامعه اسلامى است. اما نكته جالب در اين روايت اين است كه امام‏عليه السلام در بيان اين مطلب، تمسك به آيه نمودند كه خداوند متعال در آن آيه مباركه فرمودند: چرا از هر گروهى، طائفه‏اى از آنان كوچ نمى‏كنند تا در امر دين تفقه نمايند و به هنگام بازگشت‏به سوى قوم خود آن‏ها را انذار نمايند تا شايد (از مخالفت فرمان الهى) بترسند و خوددارى كنند. (52) "فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوااليهم لعلهم يحذرون.

نعمت‏بهره‏بردارى از معارف و فرهنگ ناب محمدى در مراسم حج اختصاص به مسلمين كه توفيق حضور دارند ندارد بلكه آن‏ها موظفند اين فرهنگ را به عنوان بهترين سوغاتى با خود برده و در منطقه خود نشر دهند و بدين‏وسيله نقش فرهنگى حج‏با توجه به تكرار آن در هر سال، ابعاد گسترده‏ترى پيدا مى‏كند و در نهايت عامل قوى براى تقويت دين و ضامنى جاودانه براى فرهنگ اصيل اسلام خواهد بود و در نتيجه فرمايش امام صادق‏عليه السلام (تا كعبه برپاست دين هم استوار است) ، "لا يزال الدين فانما ما قامت‏الكعبه"، جايگاه خودش را پيدا خواهد كرد.

بنابراين، يكى از اهداف و ابعاد عاليه حج، آشنايى بيش‏تر و عميق‏تر مردم با مسائل اسلامى و انتقال اخبار و پيام‏هاى حج‏به سراسر عالم است. حج آموزش چند روزه است‏براى آماده‏سازى فرد در پهنه زندگى، حج تابلويى از تمام فداكارى‏هاى قهرمان توحيد و پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله است كه با ديدن صحنه و امكنه تبليغ مى‏شوند، پيام مى‏گيرند، سپس به سراسر عالم نشر مى‏دهند حج‏يك دانشگاه و دانشسراى عالى فرهنگى است كه فرهنگ خودسازى، امنيت، عدالت اجتماعى، ايثار، مقاومت، نظم و انضباط، اتحاد و مساوات و. . . به حاجى تعليم داده مى‏شود. در حج عملا به مسلمين مى‏آموزند كه چگونه مى‏توان از نيروهاى پراكنده، قدرت واحدى به وجود آورد، چنان‏كه پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله در حجة‏الوداع اين قدرت را به معرض نمايش گذاشت. حج محل زنده كردن آثار رسول‏الله است "و لتعرف آثار رسول‏الله و تعرف اخباره و يذكر و لا ينسى" و حج محل تعليم علوم اهل‏بيت و نشر آن به سراسر جهان "مع مافيه منالتفقه و فعل‏الاخبار الائمة الى كل صفغ و ناحيه" مى‏باشد.

حضرت امام خمينى‏قدس سره احياگر حج ابراهيمى درباره بعد فرهنگى حج فرمودند: حج كانون معارف الهى است. . . حج‏بسان قرآن است كه همه از آن بهره‏مند مى‏گردند ولى انديشمندان و غواصان و دردآشنايان امت اسلامى اگر دل به درياى معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرو رفتن در احكام و سياست‏هاى اجتماعى آن نترسند از صدف اين درياى گوهرهاى هدايت و رشد و حكمت و آزادگى را بيش‏تر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت ولى چه بايد كرد و اين غم بزرگ را به كجا بايد برد كه حج‏بسان قرآن مهجور گرديده است و به همان اندازه‏اى كه آن كتاب زندگى و كمال و جمال در حجاب‏هاى خود ساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خروارها خاك كج‏فكرى‏هاى ما دفن و پنهان گرديده است. . . حج نيز به همان سرنوشت گرفتار گشته است; سرنوشتى كه ميليون مسلمان هر سال به مكه مى‏روند و پاى جاى پاى پيامبر و ابراهيم و اسماعيل و هاجر مى‏گذارند ولى هيچ كس نيست كه از خود بپرسد ابراهيم و محمدصلى الله عليه وآله كه بودند و چه كردند هدفشان چه بوده و از ما چه خواسته‏اند؟ (53)

ادامه دارد انتخاب مطلب :رائیجی عضوگروه